چیره شدن پیروز گشتن غلبه کردن پیروز شدن: مسلط گشتن: اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست. یا غالب آمدن برکسی. چیره شدن بر او: ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود. یا غالب آمدن در امری. چیره شدن در آن بر کسی: عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف
چیره شدن پیروز گشتن غلبه کردن پیروز شدن: مسلط گشتن: اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست. یا غالب آمدن برکسی. چیره شدن بر او: ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود. یا غالب آمدن در امری. چیره شدن در آن بر کسی: عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف
چیره گشتن. اعتلاء. غالب گردیدن: تا اشتها غالب نشود چیزی نخورند. (گلستان). و عنفوان شبابم غالب شدی. (گلستان). صبر معشوق و عشق غالب شد تا بدستۀ درفش غایب شد. سعدی (هزلیات). عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح نام مستوری و ناموس و کرامت برخاست. سعدی (طیبات). گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من این بچه زیردست گشت آن بچه پایمال شد؟ سعدی (بدایع). تکویح. استحواذ. جب. ابلال. رین. قأل به، غالب شد بسبب آن. (منتهی الارب)
چیره گشتن. اعتلاء. غالب گردیدن: تا اشتها غالب نشود چیزی نخورند. (گلستان). و عنفوان شبابم غالب شدی. (گلستان). صبر معشوق و عشق غالب شد تا بدستۀ درفش غایب شد. سعدی (هزلیات). عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح نام مستوری و ناموس و کرامت برخاست. سعدی (طیبات). گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من این بچه زیردست گشت آن بچه پایمال شد؟ سعدی (بدایع). تکویح. استحواذ. جب. ابلال. رین. قأل به، غالب شد بسبب آن. (منتهی الارب)
بشکل حرف دال درآمدن. خمیدن. خم شدن. خم پذیرفتن چیزی راست. - دال گشتن الف، خم گرفتن آن. بصورت شکل دال و منحنی درآمدن الف: زمان چیست بنگر چرا سال گشت الف نقطه چون بود و چون دال گشت. اسدی
بشکل حرف دال درآمدن. خمیدن. خم شدن. خم پذیرفتن چیزی راست. - دال گشتن الف، خم گرفتن آن. بصورت شکل دال و منحنی درآمدن الف: زمان چیست بنگر چرا سال گشت الف نقطه چون بود و چون دال گشت. اسدی
پنهان شدن: دمنه چون از چشم شیر غایب گشت شیر تأملی کرد. (کلیله و دمنه). وین طرفه تر که تا دل من در کمند تست حاضر نبوده یک دم و غایب نگشته ای. سعدی (بدایع)
پنهان شدن: دمنه چون از چشم شیر غایب گشت شیر تأملی کرد. (کلیله و دمنه). وین طرفه تر که تا دل من در کمند تست حاضر نبوده یک دم و غایب نگشته ای. سعدی (بدایع)
چیره شدن غلبه کردن پیروز شدن: مسلط گشتن: اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست. یا غالب آمدن برکسی. چیره شدن بر او: ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود. یا غالب آمدن در امری. چیره شدن در آن بر کسی: عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف
چیره شدن غلبه کردن پیروز شدن: مسلط گشتن: اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست. یا غالب آمدن برکسی. چیره شدن بر او: ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود. یا غالب آمدن در امری. چیره شدن در آن بر کسی: عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف