جدول جو
جدول جو

معنی غالب گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

غالب گشتن
(تَ)
چیره شدن. غالب گردیدن. اعتلاء
لغت نامه دهخدا
غالب گشتن
چیره شدن پیروز گشتن غلبه کردن پیروز شدن: مسلط گشتن: اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست. یا غالب آمدن برکسی. چیره شدن بر او: ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود. یا غالب آمدن در امری. چیره شدن در آن بر کسی: عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غالب شدن
تصویر غالب شدن
غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن
فرهنگ فارسی عمید
(طَ لَ دَ)
چیره گشتن. اعتلاء. غالب گردیدن: تا اشتها غالب نشود چیزی نخورند. (گلستان). و عنفوان شبابم غالب شدی. (گلستان).
صبر معشوق و عشق غالب شد
تا بدستۀ درفش غایب شد.
سعدی (هزلیات).
عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح
نام مستوری و ناموس و کرامت برخاست.
سعدی (طیبات).
گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من
این بچه زیردست گشت آن بچه پایمال شد؟
سعدی (بدایع).
تکویح. استحواذ. جب. ابلال. رین. قأل به، غالب شد بسبب آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ اَ)
بشکل حرف دال درآمدن. خمیدن. خم شدن. خم پذیرفتن چیزی راست.
- دال گشتن الف، خم گرفتن آن. بصورت شکل دال و منحنی درآمدن الف:
زمان چیست بنگر چرا سال گشت
الف نقطه چون بود و چون دال گشت.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ دَ گِ رِ تَ)
کنایه است از سرخ شدن:
موج کریمی برآمد از لب دریا
ریگ همه لاله گشت از سر تا بون.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
(تَ تُ پَ گُ تَ)
راغب شدن. متمایل گشتن. علاقمند شدن. و رجوع به راغب شدن و راغب گردیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ دَ)
غریب شدن. غریب گردیدن. اغراب. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به ترکیبات مذکور و مدخل غریب شود
لغت نامه دهخدا
(بِ بُ دَ)
تهی شدن. خالی گردیدن: هراه از شوایب نزاع و ظلم متعدیان خالی گشت و بعدل وافر سلطان حالی شد. (جهانگشای جوینی). رجوع به ’خالی گردیدن’ و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ جُ تَ)
پنهان شدن: دمنه چون از چشم شیر غایب گشت شیر تأملی کرد. (کلیله و دمنه).
وین طرفه تر که تا دل من در کمند تست
حاضر نبوده یک دم و غایب نگشته ای.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
سرخ شدن: موج کریمی برآمد از لب دریا ریگ همه لاله گشت از سرتابون (دقیقی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریب گشتن
تصویر غریب گشتن
غریب گردیدن غربت گزیدن اغتراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالی گشتن
تصویر خالی گشتن
تهی شدن، خالی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دال گشتن
تصویر دال گشتن
خمیدن، خم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
چیره شدن غلبه کردن پیروز شدن: مسلط گشتن: اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست. یا غالب آمدن برکسی. چیره شدن بر او: ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود. یا غالب آمدن در امری. چیره شدن در آن بر کسی: عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غایب گشتن
تصویر غایب گشتن
ناپدید شدن پنهان شدن، در محل خود حاضر نشدن مقابل حاضر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله گشتن
تصویر لاله گشتن
((~. گَ تَ))
سرخ شدن
فرهنگ فارسی معین